سمیه آزادل

اشعار،مقالات و ترانه ها

سمیه آزادل

اشعار،مقالات و ترانه ها

معجزه

.

به مسافرخانه هایی فکر میکنم

که با رفتن هایِ گاه و بیگاهِ من،

روشن مانده چراغ هاشان!

و به جاده هایی 

که پا به پایِ من

نفس کشیده اند فاجعه یی عظیم را!

این ایستگاه ایستگاه آخر است،

معجزه

همیشه در آستین پیامبران اتفاق نمی افتد_

شاید روزی

یکی ازهمین قطارها

تو را به مــــن برساند!

.

.


سمیه آزادل

به خانه بازمیگردم

.

هرشب

قبل از آمدنت

با ستاره هایی پنهان در جیبم،

به خانه بازمیگردم

ماه را در چشم هایَم دفن میکنم،

ماهرانه لبخنــــــد میزنم..!

و تـــــو

 هرگز نخواهی فهمیــد_

 که تمامِ زنانِ جهـــــان

به وقتِ دلتنگی

جیب هاشان پر میشود از

دستمال هایِ سفیدِ مچاله شده ای

که حرف هایِ زیادی برایِ گفتن دارند....!

.

.

.

سمیه آزادل

این روزها

دیگر 

نه تماشای کوچِ دسته جمعیِ لک لک ها

سرِ حالم می آورد،

و نه بارانی نابهنگام

 در  نیمه شبی دلگیر!

این روزها_

به اتفافی با شکوه تر نیازدارم

 برای خوب شدن حالم!

اتفاقی شبیهِ آمدنِ تـــــــو...



سمیه آزادل

رسالت سنگ ها

رسالت سنگ ها_

از آغاز تا کنون

هیچ نبوده ،

جز پراندنِ گنجشک ها!

دُرُست شبیهِ تو

وقتی

می آیی به خوابِ من!


سمیه آزادل

آب و آتش

در امتدادِ یک کوچه یِ بن بست،

با تلاقی نگاه هامان

فاجعه یی رخ داد_

شبیهِ جنون!

یکی از جنسِ آب و

دیگـــــری آتش_

کودکانه در هم آمیختیم و 

حالا سال هاست دیگر

نه من او را میشناسم و نه او مرا...

عشــــق،

ویرانگرترین 

اتفاقِ زندگیِ مان بود...!


سمیه آزادل