لالایی عاشقانهایست صدای تو،
که در آن خواب هزاران گهواره نهفته است!
کدامین نجوا اینگونه به خواب وامیدارد چشمهای مرا،
که صدای تو...!؟
نام مرا زمزمه کن،
بگذار عشق بر تن باد جوانه بزند،
و به دست حالی بسپارم
که نه مستی میبردم نه خواب،
و بگو جنون،
میتواند حاصل چه چیز باشد،
جز عاشقانه صدا کردن نامی که سالهاست فراموش شده؟
به شکوه آب و آیینه،
به لذت تلاقی باران و کویر،
به لحظهی رستن از حصار میماند،
آنگاه که زیر لب
نامم را زمزمه میکنی..
زمزمه کن،
زمزمه کن،
زمزمه کن نامم را...
که تنها شنیدن نامم از دهان توست که زیباست..
تنها از دهان تو...
سمیه آزادل