سمیه آزادل

اشعار،مقالات و ترانه ها

سمیه آزادل

اشعار،مقالات و ترانه ها

می‌پرسند مرگ یا دوست نداشتنِ تو!؟

و من بی درنگ

انگشت اشاره می‌کشم به سمتِ مرگ!

چرا که صبح‌های بیشماری را

با سلام به تو آغاز کرده‌ام،

و شب‌های بی‌شمارتری را

سر بر شانه‌ی تخت و دیوار،

با شب بخیری تلخ به تو،

به پایان رسانده‌ام!

گویی قرن‌هاست

با تو زیسته‌ام

و خط به خط کفِ دستان و پیشانی تو را از بَرَم،

همان‌طور که غزلیات سعدی و رباعیات خیام را...

من با تو

در تمام کافه‌ها،

سینماها،

و خیابان‌ها همراه بوده‌ام!

مثل پیراهنت و شاید نزدیک‌تر...

شاید دچارتر...

و آینه‌ها،

تنها آینه‌ها باخبرند،

از واگویه‌ها و زمزمه‌های گاه و بیگاهم،

هنگام دلتنگی...

هنگام بیچارگی!

آینه‌های غبارگرفته‌ی دلتنگ‌تر...

شاهدانِ اشک‌ها و لبخندهایِ همیشه و هنوز...

پس آیا مرگ ...یا !؟

این را دوباره آینه‌ها از من می‌پرسند و باز

بی درنگ،

انگشت اشاره می‌کشم

به سمتِ مرگ

چرا که آسان‌تر است،

مرگ آسان‌تر است،

تا دوست نداشتنِ تو....

سمیه آزادل 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد